مهربونی کن نرو

مهربونی کن نرو

مهربونی کن نرو

مهربونی کن نرو

خمییییییییییییییییییییازه !

ماراتون زندگی هر روز برایم پوچ تر میشود

از دویدن گذشته , حتی راه هم نمیروم

و این آدمها که تند و تند از کنارم عبور میکنند, شاید هرکدامشان برنده باشند, من ولی نه!

نمیدانم این همه معنی ,این همه دلیل, این همه امید, این همه باید , از کجا می آورند که می دوند...

حالا که نمی دوم

هر روز در رویاهایم هستم

و آن قدر وسیع هستند که تویشان گم شوم و دیگر هیچوقت پیدا نشوم

همین را ادامه میدهم..

گم شدن را...